قرار بود بچه ها یازدهمی باشند اما یکهو یکسری جوجه رنگی ریختن تو آزمایشگاه. یه سری پسربچه هفتمی!

من که خودم رو واسه دانش آموزانی آماده کرده بودم که کمی زیست شناسی و سلول و ساختارش رو بشناسن، داشتم هی پیش خودم فکر می کردم که حالا به اینها چی بگم. چطور توضیح بدم. برای همین اجازه دادم هر چی دوست دارن و بلد هستن رو برام بگن. و هر حسی که نسبت به سلول و سلول بنیادی دارن.

صحبت ها شروع شد و رسید به مبحث لقاح آزمایشگاهی. اینکه "آیا درست هست یه انسانی درست کنیم توی آزمایشگاه که جایگزین خودمون باشه و بتونیم ازش استفاده کنیم، وقتی خودمون مریض هستیم؟". و وقتی بحث میرسه به "اخلاق" و "اون بیچاره هم حق حیات داره و یکی است دقیقا مثل ما و اختیارش دست ما نیست که بخوایم این طوری باهاش رفتار کنیم"، یکی از بچه ها میگه: بعد خانم اینها که توی آزمایشگاه تولید میشن، خب روح ندارن دیگه! بهشون دمیده که نمیشه! سر و صدای باقی جوجه ها هم میره بالا که خانم راست میگه. روح ندارن که مشکل اخلاقی داشته باشه!

دارم فکر می کنم مبحثی مثل روح رو چطوری قاطی زیست شناسی و فهم اینا کنم؛ میگم: "ببینید. شما هر قدر هم زرنگ باشید و حواستون باشه، باز خدا یه وقتی که یه لحظه هم روتون رو برگردونده باشید میاد فوتش رو می کنه و میره. آدم بدون روح اصلا نداریم!!" . از این جوابهایی بهشون دادم که بتونن باهاش غش غش بخندن و ایرادی هم نتونن بگیرن. و بعدش برای اینکه جواب درست تری بهشون داده باشم میگم بچه ها ببینید. هر چیزی روحش با خودشه. فقط سطحش فرق می کنه. مثلا این سنگ هم روح داره، اما روح ش با ما فرق می کنه. مثل مواد معدنی که شما می خورید. همین خاک و سنگی است که توی طبیعت هست، اما وقتی میاد توی بدن شما، سطح روحی که داره عوض میشه، اون موقع دیگه روحش شبیه روح شما میشه. فکر کنم که قبول کردن.

تو یکی از زمان های استراحت، رفتم باهاشون توی حیاط عکس بندازم. یکی شون میگه "خانم این چیه؟" و اشاره می کنه به منبع نیتروژن گوشه حیاط. میگم تانک اصلی نیتروژن مایع مون هست. میگه این زنجیره واسه چیه؟ میگم خب واسه اینکه نزدیک نشید دیگه! میگه آخه این؟ من اگه بخوام خیلی راحت از بین این زنجیرها که می تونم رد شم! میگم آهان! خب اگه کسی به این زنجیری که گذاشتیم توجه نکنه و بخواد رد بشه، اونوقت دیگه با تیر میزنیمش!! یه لحظه باورش شده. همون طور که کمی بدنش خم شده بود و داشت به زنجیرها اشاره میکرد، با کمی ترس و آروم و دقیق و بدون ت دادن پایین تنه، بالا تنه رو میچرخونه و بالا و پشت بوم های اطراف رو نگاه می کنه تا ببینه می تونه اسنایپرمون رو پیدا کنه یا نه!

میگم ,میگه ,سلول ,خانم ,بهشون ,درست ,زیست شناسی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی سایت تفریحی و سرگرمی توپولوف فروشگاه اینترنتی آف کده نجاست «روایت ِخطّی ِیک پیاده راه» درست یا غلط ؟ طراحی سایت در تبریز - نمایندگی اخوان - نمایندگی استیل البرز - باربری تهران