1. 34 سال تمام. 2. به راننده تاکسی مسیرم رو گفتم و گفت ببینم مسافر اگه بود میبرمت. در ترس بودم که سر پیچ بعدی پیادم کنه و دیر برسم و بوی ناامیدی راننده تاکسی از پیدا نکردن مسافر جدید می اومد که دو تا مسافر سوار شد. مسافر اولی تا ته مسیر با من می اومد و مسافر دومی جایی میخواست پیاده شه که همون لحظه ای که قرار بود ماشین بایسته یه نفر اومد ایستاد و هم مسیر تاکسی بود. داشتم فکر میکردم که خدا هوای منو داره که اینا رو رسوند و راننده ضرر نکرد که وقت گذاشت برام؛ مسافر ,تاکسی ,راننده ,راننده تاکسی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت سایبان برقی متین وبلاگ - آموزش کامپیوتر و امنیت تخفیفان akhbar tecnolozh3 دیگ بخار کنکور آزمایشی